7/03/2006

هیجان زدگی در برخورد با متون


وقتی داستان خانم شکوفه آذر را در خزه خواندم در نگاه اول شیفته اش شدم. در گام دوم سعی کردم از کارش و خودش و داستان های قبلی اش فاصله بگیرم و آن وقت بود که رخنه ها و کمبودهای کار یکی یکی ظاهر شدند. آن ها را در قسمت نظرخواهی خزه به تفصیل نوشته ام. اما ذوق زدگی من در ابتدا از کجا ناشی شده بود؟ شاید از بس که داستان های کوتاه با فضاهای سررئال و زبانم لال پست مدرن خوانده بودم از خواندن دو سه اتفاق واقعی یا نیمه واقعی به قدری هیجان زده شدم که فراموش کردم با یم داستان کوتاه طرفم و نه با یک وقایع نگاری.از طرف دیگر با نویسنده ای رو به رو هستم که ثابت کرده است در بیان روایی داستان مشکلی ندارد و از عهده ی این کار برآمده است. این طور به ذهن تان نیاید که من شیفته ی روایت های منسجم هستم. نه! بل که بیشتر از همه انسجام خود متن با توجه به قالب برگزیده شده برای آن برایم جالب توجه است. همان طور که یک شعر خوب لزوما یک ترانه ی خوب نیست یک قطعه سفرنامه ی خوب هم حتما نمی تواند یک داستان کوتاه قابل قبول باشد از این جهت بود که داستان ایشان به نظرم ابتر آمد. به زودی نظر سنجی تازه ای با موضوع نوشته ی خانم آذر به جای نظرسنجی قبلی داستان "دوران" به وبلاگ خواهم افزود تا نظر دیگران را به دور از فتواهای مسخره ی کسانی که نقد یک نوشتار را با نقد فحوای معنایی آن اشتباه می گیرند - مثل نظر خواننده ای به نام فریده در قسمت نظرخواهی همان داستان - بدانم.


No comments: