سال ها پیش در جایی خواندم که نویسنده ای نوشته هایش را، شاعری شعرهایش را یا مترجمی ترجمه هایش را گم می کرد یا از او به سرقت می بردند و تعجب می کردم که طرف چطور هنوز زنده است!
همه ی داستان هایم طی یک پروسه ی خیلی پیچیده که شاید همگی تان هم درک نکنید از دستم رفتند. پریدند و رفتند!
دیگر حتی یک خط شعرها و داستان هایم را ندارم.
اما هنوز زنده ام.
اما تویی که نمی دانم کی هستی و می آیی این جا و یحتمل تنها خواننده ی منی! اگر به خاطر تو یک نفر نبود با این روحیه ی داغان اصلا اهمیتی نمی دادم که چه به سر این جا می آید. اما به خاطر وجود تویی که نمی دانم کی هستی قالبش را عوض کردم و دستی به سر و رویش کشیدم.. چون تو خواسته بودی این طوری کردم حالا که فقط من و تو هستیم بگو هر چی دوست داری برایت می نویسم
1 comment:
بنویس! فقط بنویس که نوشته هایت به طرز عجیبی صمیمانه است. من فکر می کنم، بی تعارف، که یک شخص صمیمی به حقیقت نزدیک است. شعرها و داستان هایت جایی نرفته اند!!! در تو هستند... بی اندازه ممنونم و بی اندازه منتظر.تا بعد
Post a Comment