8/21/2006

مبعث با دوگانه و مالگنیا


در سکر صبح،
بر بال های نماز می ایستم،
و از چراغانی شب تنها ردی گنگ بر زخم های من به یادگار مانده است،
حصار ابریشمی ام را به دوشیزه ای می سپارم،
به لطافت بهار،
به یاد می آورم،
رودهای سراسیمه را در افق پاک دریا،
و به خاک می افتم،
نوزاد می شوم و دوباره به خاک می افتم،
آن سو تر جنگل سبز صنوبر پراکنده است در دشت های یخ زده ی بهمن،
و من تاب هوشیاری خویش را ندارم،
از این بلندا تنها نوری نمایان است برتر از روشنایی های شهر،
که روزگاری بدان ها ایمان داشتم،
زمستان در من می نگرد،
و من به زمستان سهمگین،
تا سنگینی سرم را به سرداب ساقه های خشکیده نسپارم،
بر می خیزم نوزاد،
و با زخمه ی انگشتان سردم ،
آهنگ آه را از تن گرم تو بیرون می کشم،
در هم می پیچیم و شبی دیگر ،
آغاز می شود.

8/07/2006

خود هدایت بینی : بیماری مسری نسل امروز - قسمت نخست

توجه: در مورد هر یک از موارد مطرح شده توسط نویسندگان بلاگ یا موضوعات مطروحه در آن لطفا به LiteraTribune و قسمت مربوط مراجعه کنید و از نظر دادن در Comments به جز مواردی که مستقیما به این پست مربوط می شود اجتناب نمایید. در غیر این صورت یادداشت شما پاک خواهد شد.

صادق هدایت به عنوان یکی از نویسندگان پیشرو و بسیار تاثیر گذار ایران مطرح است. کسی که با تسلط به فرهنگ ایرانی و موشکافی روابط توده ی مردم و شناخت عمیق از فولکلور و ریشه های آن – تایید شده توسط مرحوم دهخدا و مرحوم دکتر معین – به همراه جمالزاده در صف نخست داستان نویسی مدرن ایران قرار می گیرد و تا سال ها پس از مرگش این عنوان را حفظ می کند.
اما آن چه از هدایت به عنوان الگو و سرمشق می باید مورد توجه قرار می گرفت به فراموشی سپرده شد و تنها روحیه ی بدبینی و یاس، تمایل به خودکشی و سیاه انگاری جهان در نسل های پس از او امتداد پیدا کرد. آن چه امروز از هدایت در ذهن مردم ما و نویسندگان جوان ما رسوب کرده است آدم شیک پوش و بچه پولداری است که به واسطه ی مطالعه ی فلسفه و سفرهای فراوان به گوشه و کنار دنیا فهمید که مرگ دوای همه ی دردهاست و دست آخر هم خودش را کشت تا به همه ثابت کرده باشد که تا چه اندازه در این اعتقاد خود پابرجا بوده است.
خود هدایت بینی مرضی است که به واسطه ی همین طرز تفکر امروز عده ی زیادی از نویسندگان را گرفتار خود کرده است. در زیر ریشه های خود هدایت بینی به اجمال فهرست شده و بعد درباره ی آن ها بحث خواهد شد:
1. کم اطلاعی یا بی اطلاعی جوانان از زندگی واقعی هدایت و روحیات او.
2. پنهان شدن در سایه ی هدایت برای مصون ماندن از انتقاد.
3. خود بزرگ بینی و پز روشنفکری ناشی از همسان انگاری با هدایت.


1- جوانان ما از هدایت چه می دانند؟

هیچ! حداکثر کاری که کرده اند این بوده است که یک جلد کتاب – حالا هر کتابی با هر نویسنده و مولفی – که نام هدایت بر آن بوده است خریده اند و سعی کرده اند زندگی او را مو به مو با زندگی خودشان که تنها اتفاق مهم آن در هر روز استمناست، مطابقت بدهند و بعد به این نتیجه برسند که هدایت هستند. درست مثل کسانی که با خواندن کتاب امراض روانی کم کم تبدیل به یک بیمار روانی می شوند و نشانه های آن بیماری ها در خودشان می جویند. بعد مفاد کتاب را مثل آئین نامه ی رانندگی از بر کرده در کافی شاپ ها و پاتوق ها برای هم با روغن و پیاز داغ اضافه نقل کرده اند و یک کلاغ و چهل کلاغی به راه افتاده است که نگو و نپرس.
این جوان هایی که هدایت شده اند به کلی گمراه شده اند. اگر به یکی شان بگویی "سنده سلام" یعنی چه؟ مغزشان سوت می کشد و نمی فهمند. مخلص کلام این که چنان از فرهنگ ایرانی و مردم ایران به دور افتاده اند که حتی "خلا" را هم باید بنشینی و برای شان معنی کنی: "همان دبلیو سی". از مردم خودشان عقشان می گیرد و حتی لهجه ی پدری شان هم یادشان نمی آید و همگی به طرز مسخره ای به گویش مهوع تهرانی حرف می زنند. سر جمع غیر از جوک های توی موبایل شان حکایت دیگری بلد نیستند تا تعریف کنند و به زور ضرب المثلی یادشان می آید.
حالا سوال این جاست که این حضرات چه نسبتی با هدایتی دارند که یک دفتر 200 برگی از امثال و حکم که خود تهیه دیده بود را به دهخدا داد تا کتاب نامی اش را در این زمینه تهیه کند بی هیچ چشم داشتی یا توقعی از بردن نامی. دهخدا هم که آدم بی جنبه ای بوده به دکتر معین گفته بوده : "هدایت زبان پارسی را از من بهتر می داند و تسلط بیشتری دارد." او البته می دانست که اولین و تا سال ها جامع ترین روش تحقیق در فولکلور مردم ایران از آن صادق هدایت بود. راست و دروغش هم گردن خودم.
هدایت آدم پاکی بود. از فرنگ و فرنگی جماعت و سیاست های دولاپهنای آن ها بیزار بود. حقوق گرفتن از اجانب را خیانت می دانست. در حالی که جوانان هدایت شده ی ما حاضرند برای حقوق گرفتن به دلار خواهر و مادر خودشان را هم بفروشند.
در نامه ای که هدایت برای مینوی و خانلری که آن زمان برای بنگاه سخن پراکنی بریتانیا کار می کردند، می نویسد از آن ها به خاطر نوشتن مقاله و تهیه و اجرای مطلب برای رادیو بی بی سی گله می کند و می گوید که چرا برای چهار تا لیره که اجنبی ها کف دست تان می گذارند در بلندگوهای آن ها معلق می زنید؟ من از خانلری هم چیزی در این زمینه نخوانده ام. یا اگر هم هست من ندیده ام. تکه های پازل را با این نکته کامل تر می کنم که ژنرال رزم آرا عامل شماره یک بریتانیا در ایران شوهر خواهر صادق هدایت بود. شاید این رزم آرا با آن رزم آرا که قصد کودتا علیه محمد رضا شاه را با همکاری بریتانیا داشت فرق می کند. و الله اعلم! و بعید هم نباید باشد که بی بی سی به بهانه ی بزرگداشت هدایت بزرگ ترین توهین ها را به او می کند تا دق دلی خودش را خالی کرده باشد.
خودکشی هدایت برای خیلی از آن ها یک عمل فلسفی محض است. هدایت از بی پولی و ادباری که گریبانش را گرفته بود خودکشی کرد. گراهام گرین گفته: " در زندگی یک آدم بازنشستگی همیشه دوره ی ناگواری است اما برای یک نویسنده مرگ است." هدایت در اواخر عمرش به جز مشتی سوژه ی تکراری برای چند داستان کوتاه که تمامی آن را هم سوزاند چیزی نداشت. او چیزهایی را سوزاند که به احتمال قوی اگر مانده بودند امثال ما باید حالا حالا ها از روی شان مشق می کردیم اما خب! زمانه عوض شده و این ما هستیم که سیاه مشق ها و مسوده های گران قدرمان را با هزار ناز و غمزه و اهن و تلپ به زیور طبع ملوث می کنیم و تازه خود هدایت بخت برگشته را هم مثل آقای میلاد ظریف می کنیم سوژه ی داستان! جف القلم !
در کتابی از استاد مطهری آمده است که دلیل خودکشی هدایت ناز پروردگی و رفاه زدگی او بود و اگر مثل گاو به پشت هدایت خیش می بستند تا زمین را شیار کند و شخم بزند و بعد هم یک تکه نان خشک جلوش می انداختند قدر عافیت را می فهمید چون به مصیبتی گرفتار آمده بود. همایون کاتوزیان هم در همین زمینه گفته: اگر ساعت طلای اهدایی جمالزاده یک هفته زودتر به دست هدایت می رسید و او می توانست آن را برای خرج و مخارجش آب کند به احتمال خیلی قوی خودکشی نمی کرد.
پس می بینیم که هیچ یک از جنبه های مثبت شخصیت هدایت و کارهای فکری و عملی او را جوانان و حتی ادبای ریش و سبیل دار ایران امروز به خوبی نشناخته اند و بیخود و بی جهت خود را با آن عزیز از دست رفته یکی می انگارند. مرده ریگ او را دو دستی چسبیده اند و حتی به یکی از کوچکترین نکات زندگی او هم پی نبرده اند. از خودکشی او که یک عمل احمقانه بود به ناشیانه ترین شکل ممکن دفاع کردند در حالی که حتی حاضر نبودند مویی از سر خودشان این وسط کم بشود و جراتش را هم نداشتند که حتی به آن فکر کنند. هرچند که کرت کوباین خواننده ی فقید گروه نیروانا به هیچ وجه با هدایت قابل مقایسه نیست اما کم نیستند جوانانی که دل شان می خواهد مثل او کرست بپوشند و روی سن بروند و بعد مخ خودشان را بریزند توی کاسه.
پایان بخش اول – ادامه دارد...


از آن ور بام خبر می رسد که روزنامه ی شرق که ید طولایی در ضایع کردن ادبیات ایران دارد این بار به یکی از صاحب نظران مشهور عرصه ی ادب شبیخون زده و این سطور را جفتکی مرتکب شده اند:


"شما به تازگی كتابی با عنوان «راز شهرت صادق هدایت» منتشر كرده اید. در این كتاب به برخی مسائل و اموری پرداخته اید كه به زعم شما در شهرت امروزه هدایت موثر است. تنها سئوال من این است كه شما نكاتی را در باب هدایت مطرح كرده اید كه در واقع اصلا برخورنده و جدید نیست. یعنی مسائلی مانند تقابل او با دین و یا مردم ایران. همه می دانیم، هدایت آدم ضدمذهبی بود، از مردم و جامعه ایران نفرت داشت و... ولی با توجه به همین نكات و براساس آثارش مشهور شده است و مخاطبان او را پذیرفته اند. فكر نمی كنید كه در برجسته كردن نكاتی این چنین تند رفته باشید؟

"البته من جنبه های مختلف سازوكار به شهرت رسیدن هدایت و امثال او را مطرح كرده ام. با ذكر شواهد غیرقابل انكار، نشان داده ام كه غربی هایی كه نقش اصلی را در به شهرت رساندن هدایت داشتند، به چه دلیل به سرمایه گذاری روی او علاقه داشتند. همه اینها را هم براساس مكتوبات و گفته های دوستان هدایت آورده ام. این نظریات تاكنون یك جا و در چنین ساختاری جمع نشده بود.البته این بدان معنی نیست كه لزوما هدایت برای جلب نظر غربی ها این كار را كرده. او ذاتا مخالف این موضوعات بوده است و همین ویژگی اش مورد علاقه آنها قرار گرفته است. من تلاش كردم در این كتاب نشان بدهم كه چرا روی یك نویسنده خاص مثل او سرمایه گذاری شد و درباره دیگران نشد.به هر حال منظورم آشكار كردن برخی دروغ های تاریخی بود كه با سوءاستفاده از بی اطلاعی مردم، به عنوان یك حقیقت محض تثبیت شده و باعث روآوری مردم به آثاری شده كه لااقل امروز اكثرا فاقد كمترین ارزش آموزشی یا ادبی اند."
قسمتی از مصاحبه ی روزنامه ی محافظه کار شرق با محمدرضا سرشار

برای خواندن جدیدترین نقد من در خزه بر داستانی از سوسن جعفری این جا را کلیک کنید.